دانشگاه که بودم، ترم اول با هم اتاقی هام جور نبودم. از همون موقع خوابگاه اثر خودش رو تو زندگی من گذاشت. سال دوم شدم سرپرست خوابگاه، بعد دبیر کمیسیون رفاهی شورا صنفی و.
حالا هم که 10 سالی از اون روزا میگذره خوابگاه دست از سر کچل ما ورنمیداره، مهدی شریفی اومده میگه واسه خوابگاه های راه آهن سامانه میخوام، با خودم گفتم حالا یه چیزی سر هم بندی میکنم میندازم بهش، دل بچه هم نشکنه، حالا پا شده رفته پیش دکتر گفته " ما چنین کردیم و چنان کردیم"، اینم نتیجه اش :



خدا بگم چیکارت کنه مهدی شریفی، کاش همون جا که ترقه انداخته بودین تو لوله توپ . لا اله الا الله

پی نوشت : من و سید مهدی شریفی (دستیار ویژه مدیر عامل) کلی خاطرات دوران جاهلیت ( دانشجویی) داریم، از جمله ماجرای انداختن ترقه تو لوله توپ جنگی ارتش!، البته شاید دلش نخواد تعریف کنه، هرچی باشه حالا مامور مخصوص حاکم بزرگ شده، واسه خودش کلاسی داره، شاید تا همین حد هم راضی نباشه که من اشاره کردم. حالا بعدا خصوصی خودم براتون تعریف میکنم !

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها